در رسانه| تقلایِ زنانه برای یک لقمه نان

از درآمدش که می پرسم، لبخند تلخی گوشه ی لبش نقش می بندد و می گوید: شکر خدا بد نیست، همین که دستم را پیش مرد و نامرد دراز نمی کنم، راضی ام..

بلافاصله پس از توقف اتوبوس در ایستگاه، زن جوانی باعجله خود را داخل می اندازد، پس از چند لحظه مکث زنبیل خود را که پر است از لیف های بافتنی رنگارنگ،کف اتوبوس گذاشته، نفس نفس زنان و باصدای گرفته رو به مسافران می گوید: «لیف حمام دانه ای ۱۰ هزار تومان»

به دور و بر نگاهی می اندازد، ولی مسافران عکس العملی نشان نمی دهند. به ناچار زنبیل را برداشته و به ته اتوبوس می رود. زنبیل به دست، مقابل خانم میانسالی که با دختر جوان بغل دستی اش گرم گفت و گوست؛ می ایستد. «خانم برای دختر خانم تان ازاین ست فانتزی عروس و داماد بدهم؟»

خانم میانسال که گویی تازه متوجه حضور او در اتوبوس شده، برای لحظه ای نگاهی به زنبیل اش کرده و بی هیچ پاسخی به طرف دختر جوان بر می گردد و دوباره مشغول صحبت می شود.

زن ناامید نمی شود و این بار لیفها رابه سمت دختر جوان می گیرد و باخواهش و تمنا از او می خواهد تا چیزی از او بخرد و در نهایت آن دختر یکدست از لیف ها می خرد.

اتوبوس به ایستگاه بعدی رسیده و زن جوان خوشحال از فروش اندک خود پیاده می شود.

من هم همراه او پیاده می شوم و کنارش در ایستگاه روی صندلی می نشینم.

پس از معرفی خودم از او می خواهم تا چند دقیقه ای از وقتش را در اختیارم بگذارد و از خودش برایم بگوید. در ابتدا مقاومت می کند، برای جلب اعتمادش کارت خبرنگاری ام را نشان داده و به او اطمینان می دهم که آسیبی از من به او نخواهد رسید.

لیف هایی که درد را می شویند

رقیه ۲۷ سال سن دارد و اهل یکی از از روستاهای اطراف سراب است، ۱۳ ساله بوده که ازدواج کرده و در ۱۵ سالگی اولین فرزندش را به دنیا آورده؛ او حالا مادر دو دختر ۱۲ و ۱۰ ساله است.

از دخترانش که حرف می زند؛ لبخند کم رنگی گوشه لبش می نشیند و می گوید: «دختر بزرگم زهرا نام دارد و از همان کودکی کمک حال من است، اکثر کارهای خانه را او انجام می دهد، حتی مراقبت از خواهر کوچکش فاطمه هم بر عهده اوست.»

او ادامه می دهد: «همسرم کارگر ساختمانی بود و چون در شهرستان فرصت شغلی چندان مهیا نبود، چند ماه پس از تولد دختر بزرگم به تبریز آمدیم و در یکی از مناطق حاشیه شهر خانه کوچکی اجاره کردیم.»

همسرم مدتی در مغازه توزیع مواد غذایی پادویی می کرد ولی درآمد آن کفاف زندگی مان را نمی داد. پس از تولد دختر کوچکم به سفارش یکی از دوستانش در کارگاه ریخته گری مشغول کار شد. وضعیت زندگیمان نسبت به گذشته  بهتر شده بود اما این وضعیت مدت زیادی طول نکشید، همسرم اغلب شیفت شب کار می کرد، پس از مدتی متوجه شدم که باترغیب کارفرمای کارگاه معتاد و پس از چند ماه هم اخراج شد.

هر کاری کردم تا اعتیادش را ترک کند؛ زیر بار نرفت که نرفت، حالا من مانده ام و یک همسر معتاد و مسئولیت یک خانواده چهار نفری… 

اوایل برای تامین مخارج زندگی در خانه مردم کارگری می کردم اما اتفاقاتی افتاد که مجبور شدم، به دستفروشی رو بیاورم. شبها در خانه لیف می بافم و در طول روز در سطح شهر می فروشم.

از درآمدش که می پرسم، لبخند تلخی گوشه ی لبش نقش می بندد و می گوید: شکر خدا بد نیست، همین که دستم را پیش مرد و نامرد دراز نمی کنم، راضی ام.

اتوبوس دیگری در حال نزدیک شدن به ایستگاه است. نمی خواهم بیش از این مزاحم کسب و کارش شوم، به قصد خرید نگاهی به داخل زنبیل اش می کنم، لیف صورتی رنگی خریده و از او جدا می شوم.

از رقیه که جدا می شوم؛ هنوز ذهنم درگیر صحبتهای اوست، رقیه ای که به جای زندگی فقط سختی کشیده و مجبور شده مردانه در برابر سختی های روزگار بایستد.

کمی که جلوتر می روم خانم مسنی توجه ام را جلب می کند، چند جفت جوراب مردانه در دست دارد و از رهگذران می خواهد تا حداقل یک جفت بخرند.

نزدیکش که می شوم یک جفت جوراب به طرفم می گیرد و بانگاهش از من می خواهد خرید کنم، درهمان حال می گوید: «تو رو خدا یک جفت بخر؛ از صبح تا حالا دشت نکرده ام.»

نگاهی به جوراب ها می کنم، با اینکه نیاز ندارم، ولی به خاطر قسمی که داده یک جفت می خرم.

در حین پول دادن، از او دلیل کار کردنش را می پرسم. نگاهی به من می اندازد و می گوید: «همه برای چی کار می کنند؟»

خب راست می گوید، سوالم را اصلاح می کنم و می گویم: «منظورم این است مگر همسرتان کار نمی کنند که شما کار می کنید؟»

برای لحظه ای بغض می کند و می گوید: «همسرم چند سالی می شود که عمرش را به شما داده، هیچ منبع درآمدی هم ندارم، برای همین مجبورم خودم کار کنم.»

سوالی ذهنم را درگیر کرده، پس از چندین بار مزه مزه کردن می پرسم: «پس فرزندانتان چی؟ چرا آنها خرج و مخارجتان را نمی دهند؟»

سکوت تلخی چهره پر چینش را فرا می گیرد و پس از چند لحظه ادامه می دهد: «من هیچ فرزندی ندارم، در این دنیا تنها همسرم را داشتم که او هم به رحمت خدا رفته است.»

از سوال خود پشیمان می شوم، از شرمساری سرم را پایین می اندازم. متوجه می شود و برای اینکه بحث را عوض کند، می گوید: «روزگار است دیگر، یک سیب را بالا بیندازی، هزار چرخ میخورد تا پایین بیاد.»

چیزی مثل صاعقه به ذهنم می رسد. از او می پرسم؛ چرا از نهادهای حمایتی چون بهزیستی و کمیته امداد کمک نمی گیرید؟

اما او در پاسخ می گوید: «دروغ چرا؛ سه چهار سالی می شود که تحت پوشش بهزیستی هستم، ولی پولی که از آنجا می گیرم در حدی نیست که هزینه های زندگیم را تامین کند!»

همگی در طول روز بارها و بارها چنین بانوانی را در سطح شهر می بینیم که یک تنه به  نبرد مشکلات زندگی می روند و با اینکه زیر بار مسئولیت خم می شوند ولی خم به ابرو نمی آورند و در تلاشند دنیای خود را بسازند.

حالا بگذریم که جامعه چه نگاهی به آنها دارد و سنگینی نگاه منفی برخی کوته نظران چه بر سر این بانوان سخت کوش می آورد و چه مشکلاتی بر سر راه آنها ایجاد می کند؟

رشد چشمگیر آمار زنان سرپرست خانوار

در این زمینه گفت و گویی با مدیرکل بهزیستی آذربایجان شرقی داشتیم. به گفته فرگل صحاف زنان سرپرست خانوار به سه گروه بدسرپرست، بی سرپرست و خودسرپرست تقسیم می شوند که تغییرات اجتماعی و جمعیتی نظیر افزایش تعداد دختران مجرد، طلاق، فوت، اعتیاد و ازکارافتادگی همسر سبب شده تا آمار آنها در سالهای اخیر رشد چشمگیری داشته باشد.

پدید ه ای که واقعیت اجتماعی است؛ نه آسیب اجتماعی

او ادامه می دهد: «پدیده زن سرپرست خانوار، یک واقعیت اجتماعی است نه آسیب اجتماعی. با این حال عدم حمایت از این گونه افراد آنها را در معرض انواع آسیب ها قرار می دهد بنابراین باید با شناسایی این افراد در جهت حمایت از آنها حرکت کرد.»

لزوم توانمندسازی زنان سرپرست خانوار

صحاف در ادامه با تاکید بر لزوم توانمندسازی زنان سرپرست خانوار در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی می گوید:  «بی تردید این امر سبب ارتقای حس خودارزشمندی، عزت نفس، خودباوری، شکوفایی استعدادها و ایجاد زمینه تامین معیشت خانواده و در نهایت تحکیم خانواده و کاهش آسیب های اجتماعی خواهد شد.»

مدیرکل بهزیستی استان تعداد زنان سرپرست خانوار تحت پوشش مستمری بگیر این نهاد حمایتی را ۲۵ هزار و ۲۲۶  نفر اعلام و اضافه می کند: «با آماده سازی شغلی و پرداخت سرمایه کاربلاعوض یکهزار و ۲۹۷ خانوار نیز از چرخه حمایتی خدمات سازمان خارج شده اند.»

صحاف پرداخت مستمری ماهیانه، پرداخت کمک هزینه ودیعه مسکن، پرداخت کمک هزینه تحصیلی دانش‌آموزان تحت پوشش، ارائه تسهیلات معافیت سربازی جهت یکی از فرزندان ذکور بانوان سرپرست خانوار تحت پوشش فاقد همسر، بهبود تغذیه خانواده‌های تحت پوشش و ارائه سبد غذایی، سلامت جسمی بانوان و اعضای خانواده‌های تحت پوشش (کمک هزینه درمان و غربالگری) و کمک به تأمین لوازم ضروری را از جمله خدمات حمایتی سازمان بهزیستی برای زنان سرپرست خانوار تحت پوشش اعلام می کند.

او در پایان یادآور می شود: «سازمان بهزیستی کشور در اجرای بند (ب) ماده ۷ قانون هدفمندسازی یارانه‌ها و قانون برنامه ششم توسعه، طرح توانمندسازی را از طریق پرداخت حق بیمه اجتماعی بانوان سرپرست خانوار توسط دفتر توانمندسازی و با همکاری سازمان هدفمندی یارانه‌ها، سازمان تأمین اجتماعی (برای بانوان سرپرست خانوار شهری تحت پوشش) و صندوق بیمه روستایی و عشایر (برای بانوان سرپرست خانوار روستایی تحت پوشش) برای بیمه‌پردازی آنان از سال ۸۹ اجرا می‌کند و طی این مدت تعدادی از این افراد از چرخه خارج شده و بازنشسته شده اند.»

صحاف در ادامه باتاکید بر لزوم توانمندسازی زنان سرپرست خانوار در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی می گوید: «بی تردید این امر سبب ارتقای حس خودارزشمندی، عزت نفس، خودباوری، شکوفایی استعدادها و ایجاد زمینه تامین معیشت خانواده و در نهایت تحکیم خانواده و کاهش آسیب های اجتماعی خواهد شد.»

مدیرکل بهزیستی استان تعداد زنان سرپرست خانوار تحت پوشش مستمری بگیر این نهاد حمایتی را ۲۵ هزار و ۲۲۶ نفر اعلام و اضافه می کند: «با آماده سازی شغلی و پرداخت سرمایه کار بلاعوض یکهزار و ۲۹۷ خانوار نیز از چرخه حمایتی خدمات سازمان خارج شده اند.»

کد خبر 86382

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 8 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد